جدول جو
جدول جو

معنی چوب قلم - جستجوی لغت در جدول جو

چوب قلم(قَ لَ)
پاره چوب باریکی که یک سرش (سری که به آن نیش آهنین پیوندد و یا در آن نیش آهنین گذارند) ستبرتر از سر دیگر باشد و هر چه از سربدم رود رفته رفته باریکتر شود. امروز بیشتر آن را از کائوچو و نظایر آن میسازند و بهمین نام مینامند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ فَ لَ)
قطعه چوبی است استوانه ای که هر دو سرش را سوراخ کنند یا دو سوراخ در دو سوی آن ایجاد کنند و ریسمانی از آن دو سوراخ بگذرانند و معلمان آن طناب را که دو سرش در دو سوراخ چوب بند شده است گرد هر دو پای طفل بازی گوش افکنند و تاب دهند تامحکم شود آنگاه بر کف پای او چوب زنند:
در این تازه مکتب برای کتک
ز باران و باد است چوب فلک.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به فلک شود
لغت نامه دهخدا
(چُ بُ)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 29 هزارگزی شمال باختری میاندوآب و 5هزارگزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به بناب واقع است. جلگه و باتلاقی است. هوایش معتدل است. 1006 تن سکنه دارد. از زرینه رود و چاه مشروب میشود. از محصولاتش غلات، چغندر، کشمش، بادام، کرچک و پنبه است. مردمش بزراعت و صنایع دستی از قبیل جاجیم بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ قَ لَ)
کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. (از غیاث اللغات) (آنندراج) :
می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل
صفحۀ کاهی رخسارۀ ما خوش قلم است.
طالب آملی (از آنندراج).
بیاض گردن او دست را ز کار برد
بیاض خوش قلم از دست اختیار برد.
صائب (از آنندراج).
رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد
سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ قَ لَ)
تنها و جریده. و این همان است که به اسب و قمچی شهرت دارد. دم قلم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چوب فلک
تصویر چوب فلک
چوب کیفز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوب الف
تصویر چوب الف
((اَ لِ))
کاغذ باریکی که لای کتاب می گذارند به نشانه اینکه تا اینجا خوانده شده، چوب باریک، چوق الف
فرهنگ فارسی معین